یگانـه یـار، کتـابـا، ببال زانکه بـه دهر/ ســتـرگ مـعجــزه خـاتــم رسـولانـی
ابتکار و تصمیم روزنامه همشهری در انتشار منظم "کتاب همشهری" به ضمیمة روزنامه، از جهات مختلف خوشحال کننده است. و چه مبارک است که دفتر اول به "جمال و خصال آخرین فرستاده" ـ پیامبر اکرم (ص)ـ اختصاص یافته، که امسال را بنام آن بزرگوار، بزرگ می داریم:
واجب آمد تا که بردم نام او/بازگفتن شرحی از انعام او
تا زمین و آسمان خندان شود/عقل و روح و دیده صد چندان شود
من چه گویم یک رگم هشیار نیست/شرح آن یاری که او را یار نیست
مردم فرهنگ پرور ما، به دلایلی که بحث در آن خارج از این مقال است، بیشتر حاملان و راویان فرهنگ شفاهیاند. نقل قولهای شفاهی و افواهی از سخنان بزرگان در گفتگوی همه اصناف مردم ما فراوان است.
ایرانیان از این جهت در میان بسیاری از ملل دیگر شاخصند. اینکه بیتی یا مصرعی از بزرگی از تاریخ ادب ما بعنوان شاهد سخن در محاورات خانوادگی ما و حتی بر زبان مردم کوچه و بازار ما روان باشد، امری عادی و بطور نسبی فراگیر است در حالی که چه بسا گوینده و منبع و مرجع مکتوب آن را ندانیم و به سیر تاریخی آن آگاه نباشیم.
سنت خطابه و منبر که رکن مهم مجالس و محافل دینی ماست نیز جای مناسبی است برای آموزشهای شفاهی که در جای خود بسیار موثر و کارساز بوده است.
جلسات شاهنامه خوانی، حافظ خوانی و خمسه نظامی خوانی، قصه گوئی و امثال آنها، بخشی به یاد ماندنی و ارزشمند از فرهنگ محافل خانوادگی و اجتماعی ما و روشی برای انتقال فرهنگ نسل گذشته به نسل نو بوده و هنوز هم تا اندازهای هست. مولفه هائی از این دست در شکل گبری فرهنگ شفاهی جامعه ما فراوانند.
اما فرهنگ کتبی، نوشتن و خواندن، در مقایسه با فرهنگ شفاهی، در میان ما کمرنگ است. و در نتیجه، تشخیص سره از ناسره در آموزههای عمومی شفاهی برای مردم دشوارتر است.
سند بسیاری از ملاکهای فهم و استدلال و اقناع ذهنی مردم ما "میگویند" است. اما سند و منبع آنچه "میگویند" کمتر مورد جستجو و رجوع و تحقیق قرار میگیرد.
شاید در روزگاری که تعداد با سوادان در جامعه ما اندک بود این شیوه پذیرفتنی بود اما امروز که ما حدود هجده میلیون دانشآموز، بیش از دو میلیون دانشجو، و حدود ده میلیون فارغالتحصیل دانشگاه و دهها هزار طلاب حوزههای علمیه داریم، این فرآیندهای شفاهی کفایت نمی کنند.
جامعه پیچیده امروز، در مواجهه با زندگی به مراتب پیچیدهتر از گذشته، میباید ملاکهای وزینتر و مطمئنتری برای سنجش درستی یا نادرستی "میگویند" ها در دست داشته باشد که کتاب و کتابخوانی یکی از اهم آنهاست.
ایران پس از انقلاب، در میان کشورهای در حال توسعه، به لحاظ رشد سطح آموزش و سرعت از میان رفتن تبعیض جنسی در آموزش کم نظیر است. اما با اینهمه، تعداد کتابخوان و عناوین و شمارگان کتاب هیچ نسبت معقول و قانع کنندهای با چنین جمعیت انبوه سواد آموختهای ندارد.
اینکه میزان روزنامهخوانی و شمارگان آن در ایران، در مقایسه با جاهای دیگر، چگونه ارزیابی میشود موضوع دیگری است که در اینجا منظور بحث نیست. در اهمیت اطلاع رسانی مستمر از طریق روزنامه ها برای جامعهای که طالب رشد و مردمسالاری و سلامت و استقلال است نیز تردیدی نیست.
اما روزنامه چنانکه از اسمش پیداست، بیشتر نامه امروز است که میتواند برای فردا کهنه باشد. با قدری مسامحه و مبالغه میتوان گفت که "هیچ چیز کهنهتر از روزنامه دیروز نیست!"
برای آنکه جامعه عمق پیدا کند میباید به مقاله خوانی و سپس کتابخوانی کشیده شود تا نه فقط امروز را، که موج برخاسته از دیروزها که به سینه فرداها خواهند نشست را نیز حس کند تا آموزش آموزگار بزرگ تاریخ به کودک امروز و مرد و زن فردا برسد.
برای کشوری که نامش در جهان معرف یک گنجینه فرهنگی است و آثار مکتوب بزرگان تاریخش زبانزد اهل دانش و فرهنگ در جهان است، برای کشوری کهن و تاریخی که سهمی بزرگ و نامی بلند در میراث مشترک تمدن بشری دارد، افتخار آمیز نیست که شمارگان کتاب در آن بطور معمول میان هزار و دویست تا پنج هزار - با قدری کم و زیاد - نوسان کند.
همچنین از کشوری اسلامی که معجزه پیامبرش "کتاب" و سرآغاز کلام وحیانیاش فرمان قرائت، اقراء، است و در آن "به قلم و به آنچه می نویسند" سوگند یاد شده است چنین انتظاری نمیرود، بخصوص در مقایسه با بسیاری ملل دیگر که هرگز چنین پیشینه نامداری ندارند.
در چنین وضعی از نهادها و دستگاههای رسمی متولی امر فرهنگ در کشور انتظار میرود که با کمک گرفتن از جامعه شناسان، روانشناسان و اقتصاد دانان فرهنگی و آموزشی، اصحاب رسانههای جمعی و مورخان آموزش و فرهنگ در کشور، ریشههای این فقدان مهم در توجه شایسته به آثار مکتوب علیالعموم، و کتاب علیالخصوص را مورد مطالعهای جدی قرار دهند و راهی پیدا کنند که نتایج این بررسیها ذهن تصمیمسازان و تصمیمگیران را در باب توزیع اولویتها و امکانات به خود مشغول کند.
غرض این نوشته کوتاه ذکر دلایل مشکل بیرونقی کتاب و کتابخوانی در کشور و یا ارائه راه حلی برای آن نیست که این خود داستان مفصلی است که صاحب نظران و متخصصان امر کتاب و نشر در باب آن گفته و نوشته و درد دلهای فراوان در میان آورده اند .
آنچه در اینجا گفتنی است آن است که برای "همشهری" افتخاری خواهد بود که در قالب این اقدام ابتکاری، و با تکیه به امکانات توزیع روزنامة پر شمارگان خود، در باز کردن راهی برای ورود مجموعه دانستنیهای مفیدی در شکل کتاب به خانههای مردم سهیم شود، و از این راه، اگر درست و حرفهای ادامه پیدا کند، بذر علاقه به تشکیل یک کتابخانه کوچک را در خانه خوانندگان خود خواهد پاشید بیآنکه فشاری بر قدرت خرید خانوار وارد شود.
این کتابخانه کوچک اهدائی همشهری، میتواند جرقهای باشد که شوقهای نهفته به کتاب و کتابخانه و کتابخوانی را شعلهور کند تا، انشاءالله در درازمدت، در شکستن این سردی و خمودی که به هر حال در بازار کتاب وکتابخوانی در کشور ما وجود دارد تاثیری بگذارد، و تمرینی باشد مستمر و آرام برای آشنائی و خوگرفتن نوجوانان ، با متونی سهلالوصول و ساده و ماندگارتر و قابل استنادتر که در طاقچههای خانههاشان بماند و مقدمهای بشود برای عادت رجوع و سنجش حداقل بعضی "میگویند" ها با منبعی که اعتبار خود او نیز با منابع دیگر قابل سنجش باشد.
همینجا بگویم که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو)، در طول چند دهه پس از ایجاد خود به ترجمه شاهکارهای ادبیات و متون کلاسیکی که ارزش جهانی دارند به زبانهای زنده و مهم جهان اقدام کرد. آثار ترجمه شده از ایران در میان 190 کشور عضو این سازمان مقام سوم را داراست.
این نشانه گویائی از اعتبار و ارزش جهانی میراث مکتوب تمدن ماست. اما متاسفانه واقعیت آن است که گنجینه عظیم میراث مکتوب ما برای بسیاری از مردم بخصوص نسل جوان و نوجوان ما کمتر شناخته شده است.
نسلی که تاریخ، و بخصوص تاریخ خود را نداند، نه تنها در معرض از دست دادن هویت خود قرار می گیرد که گاهی خیالهائی میپزد و مدعیانه در پی چیزهائی میرود و میدود و مایه میگذارد که تاریخیان پیش از او، بسیار رفته و حاصلش را نیز دیده و، به قیمت عمر و تلاش خود، درسهای گرانبهای رایگان برای ما بر جای گذاشتهاند.
فقط تاریخ حوادث را نمیگویم که تاریخ اندیشهها، آرزوها، آرمانها، عقاید، احساسها، دانشها، هنرها، سیاستها، اقتصادها، نوآوریها، انقلابها، مردمها، نژادها، تمدنها، عشقها، پیروزیها، شکستها، فلسفهها، . . . . . را نیز منظور دارم.
اینها همه میدانهائی است که "کتاب همشهری" را به ورود موفقی در خود دعوت می کند. حوزه هائی متنوع و متعدد که جلوه های میراث مکتوب ملتی را در خود جای داده است که همواره از پیوند زدن جوانه تمدنها و اندیشه های دیگر بر تنه کهن و ریشه دار خود استقبال کرده و میوه های شیرین نو ببار آورده چندانکه صاحبان نخستین آن تمدنها را نیز بدان مهمان کرده و بر سر خوان اشتها انگیز خود نشانده است.
کتابخانه های خطی بزرگ در ایران و بیرون ایران، و آثار مورخان تمدن بشری گواه صدق این سخن است. امیدوارم این همت "همشهری" گام موثری باشد برای تشویق مردم در مقیاسی وسیع برای پر کردن خلاء ها و کمبودهائی که بدان اشاره ای رفت.
بزرگی گفته بود که با "کتاب"، آرزوی انسان برای جاودانگی که در مجال تنگ عمر نمیگنجد، برآورده میشود. خالقان آثار بزرگ مکتوب از جهان رفتهاند ولی نرفتهاند. این سخن درستی است.
همه ما ایرانیان وقتی میخواهیم بدانیم که کیستیم و بر کدام بلندا ایستادهایم، در درجه اول به یاد نامهائی میافتیم که با کتابهای خود هویت و فرهنگ و مواریث و اندیشهها و معارف و تجربههای معنوی و اعتقادی و تاریخی خود و دیگران را به ما رسانیدهاند.
در اینجا حتی مجال ذکر فهرست اجمالی نام آن بزرگان و فرزانگان هم نیست. اما بگذارید شما و منِ پارسینویس و پارسیگوی و پارسیخوان، با یاد نام پدر زبان پارسی و فرهنگ ایران، فردوسی، گلابی بر سفره این کلام بپاشیم چرا که ما همگی، موهبت امکان تاریخی نوشتن و سخن گفتن به این زبانِ فاخر و لذت بردنِ از غنا و شیرینی و شیوایی گنجینه معنویِ آن را تا حد بسیار بالائی از او داریم.
او با شاهنامهاش، همچون دماوندی سرفراز و سر بر آسمان کشیده، انباشته از ذخیره بیپایانی از برفِ آسمانِ پهناورِ تاریخِ ایران، همچنان شکوهمند برجای مانده است، که تا خورشید بختِ ما بر آن میتابد، رودها و نهرهای پر از آب حیاتِ فرهنگی از دامنهاش جاری است تا سرزمین زبان و فرهنگ و معنویت و هویت و اخلاق ما را همچنان سیراب کند، مردی که قلم پاک و نجیب و پر قدرتش بخش بزرگی از تاریخ تمدن ما را به بخش بزرگ دیگرش پیوند زد.
*سفیر ایران در یونسکو